غزل شماره ۲۳۶۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا چه عشق است آن صنم را با دل پرخون شده
هر زمان گوید كه چونی ای دل بی‌چون شده
دم به دم او كف خود را از دلم پرخون كند
تا ز دست دست او خون دلم جیحون شده
نام عاشق بر من و او را ز من خود صبر نیست
عشق معشوقم ز حد عشق من افزون شده
چونك كردم رو به بالا من بدیدم یك مهی
فتنه خورشید گشته آفت گردون شده
ذره‌ها اندر هوا و قطره‌ها در بحرها
در دماغ عاشقانش باده و افیون شده
واعظ عقل اندرآمد من نصیحت كردمش
خیز مجلس سرد كردی ای چو افلاطون شده
پیش شمس الدین تبریزی برو كز رحمتش
مردگان كهنه بینی عاشق و مجنون شده

بادهتبریزجیحونخورشیدرحمتشوقصبرصنمطرهعاشقعشقعقلمجنونمعشوقنصیحتواعظگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید